کد مطلب:260897 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:341

حکایت ابو ادیان
در كتاب شریف بحارالأنوار، آمده است كه ابوادیان گوید: من از خدمت گزاران امام حسن عسكری علیه السلام بودم و نامه های حضرت را به نمایندگانش در شهرها می رسانیدم تا این كه روزی در بیماری آن حضرت كه به فوت آن بزرگوار منجر شد بر او وارد شدم، حضرت نامه هایی به من سپرده فرمود: اكنون به مداین می روی و پس از پانزده روز به سامرا بر می گردی و از خانه من صدای گریه و عزاداری می شنوی و جنازه ی مرا روی تخته ی غسل می بینی.

ابوادیان گوید: «فقلت: یا سیدی! فاذا كان ذلك فمن» عرض كردم: ای آقای من! اگر چنین پیش آید به چه كسی مراجعه نمایم؟ «قال: من طالبك بجوابات كتبی فهو القائم بعدی» فرمود: به كسی رجوع كن كه جوابهای نامه های مرا از تو مطالبه نماید كه او قایم بعد از من است. عرض كردم:«زدنی، فقال من یصلی علی فهو القائم بعدی» آقا! نشانه ی بیشتر بگوئید: فرمود: كسی كه بر جنازه من نماز می خواند. عرض كردم: باز نشانه ی بیشتر بگوئید. «فقال: من اخبر بما فی الهمیان فهو القائم بعدی» فرمود: آن كسی كه از محتوای داخل همیان خبر دهد، او قائم بعد از من است.

سپس عظمت امام، مانع شد كه بیشتر سؤال نمایم. به سوی مداین رفته نامه ها را به صاحبانشان دادم و جوابهای آنها را گرفتم و پس از پانزده روز به سامرا بازگشتم. همان گونه كه حضرت فرموده بود صدای گریه و عزا از خانه ی امام حسن عسكری علیه السلام شنیدم، به خانه ی حضرت دیدم جعفر كذاب (برادر حضرت) در كنار در خانه ایستاده، و شیعیان اطراف او را گرفته اند و به او تسلیت گفته و با عنوان امام بعد از امام حسن عسكری علیه السلام با او بیعت می كردند.

با خود گفتم: اگر امام، این شخص باشد، مقام امامت از بین خواهد رفت زیرا جعفر را می شناختم كه شراب خوار و قمار باز بوده و با ساز و آواز كار دارد. نزد او رفتم و تسلیت گفتم، از من هیچ سؤالی نكرد.

در این حال عقید خادم حضرت بیرون آمده به جعفر گفت: ای سرورم! جسد برادرت كفن شده و آماده ی نماز است؛ بیا و بر او نماز بخوان.

پس جعفر در حالی كه شیعیان به دنبال او بودند به درون خانه رفت و جنازه امام را دیدم كه كفن كرده بودند جعفر به محض اینكه خواست تكبیر بگوید ناگهان كودكی با چهره ای گندم گون و موی سرش به هم پیچیده و بین دندانهایش گشاده به پیش آمد



[ صفحه 189]



و عبای جعفر را كشید و گفت: «تأخر یا عم فانا احق بالصلوة علی ابی» ای عمو! برو عقب من سزاوارترم به نماز خواندن بر جنازه ی پدرم.

جعفر عقب رفت در حالی كه چهره اش از ناراحتی تغییر كرده بود. كودك جلو آمده، نماز خواند و جنازه را در كنار قبر امام علی النقی علیه السلام دفن نمودند. «ثم قال: یا بصری هات جوابات الكتب التی معك» سپس به من فرمود: جوابهای نامه ها را كه نزد تو است بیاور، آنها را به آن كودك دادم و با خود گفتم: این دو علامت (1. نماز 2. خواستن جواب نامه ها) از نشانه هایی كه حضرت به من داده بود.

سپس به نزد جعفر رفتم دیدم گروهی پیرامون او گرد آمده و او به حالت مصیبت زده در میان آنان نشسته است، در این میان یكی از او پرسید: این كودك چه كسی بود كه بر جنازه نماز خواند؟

گفت: من او را ندیده بودم و او را نمی شناسم.

ابوادیان گوید: ما نشسته بودیم كه چند نفر از قم آمدند و جویای امام حسن عسكری علیه السلام شدند. وقتی فهمیدند كه حضرت از دنیا رفته است، پرسیدند: امام بعد از او كیست؟ آنها را به جعفر راهنمایی كردند، پس به نزد جعفر آمده و به وی سلام كردند و او را تسلیت داده و گفتند: ما نامه ها و مقداری پول با خود داریم آیا شما می دانی كه این نامه ها از كیست و مبلغ پول چه مقدار است؟

جعفر در حالی كه لباسش را تكان می داد برخاسته گفت: اینها از من علم غیب می خواهند.

در این هنگام خادم وارد شد و گفت: نامه هایی از فلان و فلان با شما است و محتوای همیان این مبلغ است و ده دینار از آن پول سكه اش محو شده است. پس نامه ها و پول را به وی دادند و گفتند: آری، آن كه تو را فرستاده او امام است.

پس از این جریان، جعفر كذاب نزد معتمد عباسی (پانزدهمین خلیفه عباسی) رفت و گفت: در خانه برادرم حسن عسكری علیه السلام كودكی هست كه شیعیان به امامت او معتقدند. معتمد در صدد تعقیب كودك بر آمد اما در آن روزها شورشی در دستگاه حكومت پیش آمده بود كه گزارش آن در كتاب های تاریخ نوشته شده است و از این جهت این مسئله فراموش شد. [1] .



[ صفحه 190]




[1] بحار الانوار، ج 50، ص 332.